دلم گرفته بودم دوست داشتم چند خطی بنویسم
رفتم سراغ شعرهای حافظ،اشعار حافظ خیلی ارمش بخش ومثبته.
ازون عشقی که تو اشعارشه لذت میبرم.این اشعارو دیدم:
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
تواین چند روز ناراحت بودم بخاطره مشغله ای که داشتم نتونستم درمورد شهدای ترور،شهید باهنر و رجایی و همه کسانی که منافقین آنهارا کشتند بنویسم.
این خلا نمیدونم چگونه جبران میشه خلائی که با ترور شهید باهنر و رجایی خالی ماند وهزاران شهید دیگه.
امّا خدا که باماست و پشتیبان ماست پشتم گرمه.
دیگه دنیا داغون شده همه باهم درگیرند،کشت وکشتار مسلمونا
واین روزها مسلمونها بدجوری اشفتند
وقتی یاد جسد دختر 3-4ساله ای میفتم که به جرم شیعه بودن سرش بریده میشه...بهم میریزم.
شهادت...خون...شیعه کشی،شیعه سالهاو قرنهاست بااین کلمات اشناست.
نمیدونم چه جوری دشمنان خدا میخواهند جوابگو باشند.
وای بر آنها...
در شگفتم چگونه رجائی که یک معلّم ساده، سخت کوش وفقیری بود وقتی به قدرت رسید ورئیس جمهور شد هیچ تغییری نکرد،در شگفتم...