دست و پنجه نرم کردن با مشکلات !
دوره ی آموزشی که تموم شد نوبت تقسیم نیروها شد اکثر دوستانش می خواستن کرمانشاه بمونن تا درحین کارکردن پیش خانواده هاشون باشن و به هرحال شرایط کاری راحت تری داشته باشند، اعلام شده بود،بیمارستان پاوه بیمارستان خیلی مجهزی نیست و به نوعی کمبود دستگاهها و تجهیزات پزشکی روبایستی نیروی انسانی بکشه و خدمت اونجا خیلی سخت تر از کرمانشاه است،چون منطقه ی محرومه و از این حرف ها.
با همه ی این حرف ها فوزیه تصمیم گرفت بره به پاوه چون معتقد بود این طوری خدمتش ارج بیشتری داره و شغل پرستاری یعنی دست و پنجه نرم کردن با همین محرومیت ها و رسیدگی به محرومین....
سخاوت !
بعد از اینکه به پاوه اعزام شد معمولاً 5 شنبه و جمعه ها رو می اومد خونه، یعنی غروب چهارشنبه می اومد و غروب جمعه برمی گشت،البته گاهی هم پیش می اومد که یک هفته نمی تونست بیاد و ما برای دیدنش باید دوهفته منتظر می موندیم.
هر بار که می اومد دست پر بود. از خرده ریزهایی که برای خونه می آورد تا هدیه هایی که برای من و برادرهام می گرفت،گاهی هم بستگی به فصلی که بود سوغاتی هایی از شهرستان پاوه می آورد. ادامه مطلب ...
قبل از اینکه محل خدمت شون مشخص بشه باید چند ماهی توی بیمارستان کرمانشاه دوره ی آموزشی می دیدند اون موقع یکی از تمرین هایی که باید یاد می گرفتند طریقه چیدن و مرتب کردن تخت بیمارها بود.
کارمهمی بود و دقت خاص خودش رو می خواست. ادامه مطلب ...
خاطراتی از شهید احمدی روشن به مناسبت تولد مبارکه ایشان
**************************
ورودی سال ۷۷ رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف بود. علاوه بر درس، در
کانون نهجالبلاغه و بسیج دانشجویی نیز فعالیت میکرد. از سال سوم به دنبال
فعالیتهای پژوهشی بود. یک روز آمده بود توی اتاق و گفت "پاشو بریم یه
چیزی نشونت بدم".
یک ماهیتابه برداشت و رفتیم توی حیاط خوابگاه. دست کرد توی جیبش و یک
پاکت آورد بیرون. ماده خمیری مانند سفیدی را انداخت توی ماهیتابه. کبریت
بهش زد و گفت «در رو!».
دویدیم پشت درختها. چند ثانیه بعد یک دفعه ماهیتابه گَر گرفت. مثل فشفشه
این طرف و آن طرف میرفت. آتش که تمام شد، رفتیم سر وقت قابلمه. قدر یک کف
دست سوراخ شده بود. مصطفی از اینترنت یک جور سوخت موشک را پیدا کرده بود؛
داشت درصد مواد را آزمایش میکرد.
***************************
یکی از ارگانهای نظامی دنبال نیروهای فنی- مهندسی بود. مصطفی داوطلب شد و رفت. روی سوخت موشک کار میکردند. بعضی از آنهایی که آنجا بودند، تخصص نداشتند. روشهایی که به کار میبردند، غیر علمی بود. مصطفی باهاشان بحث میکرد. کوتاه نمیآمد. رئیس و مسئول هم نمیشناخت. بهشان میگفت "مثل زمان جنگ جهانی دوم کار میکنید". میدید که بیتالمال را هدر میدهند. جلویشان میایستاد. به یکسال نکشید؛ زد بیرون!
****************************
برای شادی روح همه شهدا و علماء شیعه از صدر اسلام تاکنون بلند صلوات ...
کوشا در درس و مدرسه !
همیشه کتاب و دفترهای مدرسه اش مرتب و تروتمیزبود.خیلی با سلیقه اونها رو جلد می کرد وعاشق درس خوندن بود.یک دفترعلوم داشت که پر بود از عکس گل ها و درخت ها، با چند رنگ مختلف،اجزای درختها و گل ها را نام گذاری کرده بود.
حتی چند نوع برگ و گل روهم خشک کرده و توی دفترش چسبونده بود. ادامه مطلب ...
از بچگی هر وقت سرما می خوردم، گلودردهای سختی می گرفتم، آنقدر که حتماً باید دکتر می رفتم و آمپول می زدم تا حالم بهتر می شد کلاس اول ابتدایی بودم که یکی از همون گلودرهای شدید سراغم آمد و حالم خیلی بد بود آن زمان "فوزیه" فقط 12 سالش بود
اما انگار با همون سن و سال کمش تصمیمش رو گرفته بود و می دونست که قراره پرستاربشه. ادامه مطلب ...
" خداوندا ! چه منظره ای داشت این خانه ی پاسداران چه دردناک ! چه بهت زده و چقدر شلوغ و پر سر و صدا ! گویی صحرای محشر است ! انبوهی از کردها ی مسلح و غیر مسلح در پشت در به انتظار کمک ایستاده بودند ،آثار غم و درد بر همه چهره ها سایه افکنده بود در همین وقت دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوگه دشمن قرار گرفته بود و خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود ، از درد بیرون می بردند. آنقدر از بدنش خون رفته بود که صورتش سفید و بی رنگ شده بود؛ پاسداران جوان به شدت متأثر بودند. این پرستار 16 ساعت پیش مجروح شده بود به شدت از پهلویش خون می رفت نه پزشکی نه دارویی .... این فرشته بی گناه ساعاتی بعد در میان شیون و زجّه زدنها جان به جان آفرین تسیلم کرد ."
آخرین خط دفتر گزارشم هم نوشته شد و من فهمیدم واژه ها نقاش خوبی نیستد چرا که هنوز نتوانسته ام پاکی و قشنگی فرشته ام را به تصویر بکشم. نه شاید اشکال از من باشد چرا که سر انگشتانم، نگاهم و زبانم صداقت و قشنگی دوران کودکی را ندارند و گرنه فرشته ها هرگز نمی میرند و با هم فرقی ندارند.
نگاهی به زندگی شهید فوزیه شیردل بیمارستان قدس راهی بسوی آسمان
پ.ن: درسته که ماه رمضان گذشته واین فلش کارتی که گذاشتم ماله همین ماه مبارک همین امساله.
متاسفانه توفیق نداشتم سخنرانیهای سید رو در ماه مبارک گوش بدم...و بعد از ماه مبارک شروع کردم به گوش دادن سخنرانیهاشون با موضوع راجعون...
امیدوارم سخنرانیهای انتخابی که میزارم به دردتون بخوره
ان شاءالله...
معرفی کتاب بایسته های کار فرهنگی در تشکل ها
نام: فوزیه
نام خانوادگی : شیر دل
نام پدر : دوست محمد
شماره شناسنامه : 3664
تاریخ تولد : 2/2/1338
محل تولد : کرمانشاه
وضعیت تاهل : مجرد
تاریخ شهادت : 25/ 5 / 1358
محل شهادت : پاوه
مسئولیت در جبهه : بهیار
نام عملیات : در گیری با کومله و دمکرات
میزان تحصیلات : سیکل
مکان مزار : گلزار باغ فردوس
--->تمام خاطرات از کنگره شهدای زن<---
برای مشاهده صفحه اول و دوم بروشور کلیک نمائید.