کربلا منتظر ماست..... بیابرگردیم !!
به خدا محشر کبری ست بیا برگردیم
چه کنم شور عجیبی به دلم افتاده
دیده ام چشمه ی دریاست بیا برگردیم
چه کنم شور عجیبی به دلت افتاده
نگرانی تو پیداست بیا برگردیم
دیدی گفتم خبری هست که ما بی خبریم
راه برگشت مهیاست بیا برگردیم
پرده ها رفت کنار از جلوی چشمانم
فکر بد در سر آنهاست بیا برگردیم
حرمله منتظر ماست به آن جا برسیم
هدفش صورت سقاست بیا برگردیم
صحبت طفل رباب است در آن بحبوحه
صحبت اکبر لیلاست بیا برگردیم
دیدم آنجا که همه حلقه زدند با نیزه
به سر نعش تو دعواست بیا برگردیم
دیدم این سو تو به گودال می افتی آن سو
دشمنت گرم تماشاست بیا برگردیم
دشدشه(۲) تا زد و بر سینه ی تو با چکمه
تا نشست ناله ای برخاست... بیا برگردیم
شاعر: علیرضا خاکساری
می دانم که جمع تان جمع است، و شمع انجمن تان، حسین!
لازم نیست به ما فخر بفروشید. ما خود، به مقام والای شما واقفیم.فقط یادتان باشد محرم های این دنیا را.
دلم گرفته بودم دوست داشتم چند خطی بنویسم
رفتم سراغ شعرهای حافظ،اشعار حافظ خیلی ارمش بخش ومثبته.
ازون عشقی که تو اشعارشه لذت میبرم.این اشعارو دیدم:
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
تواین چند روز ناراحت بودم بخاطره مشغله ای که داشتم نتونستم درمورد شهدای ترور،شهید باهنر و رجایی و همه کسانی که منافقین آنهارا کشتند بنویسم.
این خلا نمیدونم چگونه جبران میشه خلائی که با ترور شهید باهنر و رجایی خالی ماند وهزاران شهید دیگه.
امّا خدا که باماست و پشتیبان ماست پشتم گرمه.
دیگه دنیا داغون شده همه باهم درگیرند،کشت وکشتار مسلمونا
واین روزها مسلمونها بدجوری اشفتند
وقتی یاد جسد دختر 3-4ساله ای میفتم که به جرم شیعه بودن سرش بریده میشه...بهم میریزم.
شهادت...خون...شیعه کشی،شیعه سالهاو قرنهاست بااین کلمات اشناست.
نمیدونم چه جوری دشمنان خدا میخواهند جوابگو باشند.
وای بر آنها...
در شگفتم چگونه رجائی که یک معلّم ساده، سخت کوش وفقیری بود وقتی به قدرت رسید ورئیس جمهور شد هیچ تغییری نکرد،در شگفتم...
جاده
ها منتظر رهگذرى هستند که براى همیشه
خواهد ماند.منتظر قدم
هایى که تن مرده کوچه ها را زنده
مى کند.
لاله ها منتظرند! در
این عرصه انفجار بلا، مردم یاد
لاله ها را بین کوچه
هاى این شهر خاموش گم کرده اند و حتى
امواج دریاى عاشق، سر
بر ساحل نگاه هایى تیره مى گذارند و سرود
عطش را سر مى دهند.
لاله ها منتظرند! منتظر کسى که همزادموج هاى خورشیدى است.
کسى از جنس ابر، پریزاد باران.
عاشقان منتظرند!
عاشقان بى تابند، بى قرارند تا هم
آواز شیدایى صبح فردا
باشند. اى دریا تبار، بر گونه هاى امت
ببار. عاشقانت صبورند،
منتظر خواهند ماند.