باز در دل خاطراتم زنده شد/
سینه ام از ناله ها آکنده شد/
مرا کشت خاموشی ناله ها/
دریغ از فراموشی لاله ها/
کجا رفت تاثیر سوز و دعا؟/
کجایند مردان بی ادعا ؟../
کجایند شور آفرینان عشق؟/
علمدار مردان میدان عشق؟/
کجایند مستان جام الست؟/
دلیران عاشق؛ شهیدان مست؟/
همانان که از وادی دیگرند/
همانان که گمنام و نام آورند*برای شادی روح شهدا صلوات*
ادامه...
خورشید
در حال افول بود و جلوه مشعشع آن پهنه آسمان را به رنگ شقایق،سرخ کرده
بود.عظیم دربندسری در حالی که به سوی قرار گاه می رفت،آهی کشید وباخود گفت: -چه غروب غریبی است؟