سیب سرخ خورشید

سیب سرخ خورشید

دریغ از فراموشی لاله ها...
سیب سرخ خورشید

سیب سرخ خورشید

دریغ از فراموشی لاله ها...

فوزیه و اولین حقوق !

سخاوت !


بعد از اینکه به پاوه اعزام شد معمولاً 5 شنبه و جمعه ها رو می اومد خونه، یعنی غروب چهارشنبه می اومد و غروب جمعه برمی گشت،البته گاهی هم پیش می اومد که یک هفته نمی تونست بیاد و ما برای دیدنش باید دوهفته منتظر می موندیم.

هر بار که می اومد دست پر بود.  از خرده ریزهایی که برای خونه می آورد تا هدیه هایی که برای من و برادرهام می گرفت،گاهی هم بستگی به فصلی که بود سوغاتی هایی از شهرستان پاوه می آورد.  

مثل انگور یا انار می دونست پدرم عاشق ماست محلیه،واسه همین اکثروقت ها براش می آورد،اولین حقوقش رو که گرفت روخوب یادمه برای پدرم یه جفت جوراب پشمی گرفته بود، برای برادرهام نفری یک دست لباس کردی آورده بود که هر دو سبز رنگ بودند سبزپر رنگ،برای دایه ام یه چراغ خوا ب آورده بود که بذاره روی تاقچه،چراغ خوابه مجسمه ی یه دختر زیبا بود با لباس آبی روشن که یک چتر تو دستاش بود،کلی هم برامون گردو کشمش آورده بود...یادش بخیر...زمستان 56 بود...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.